اشعار رودکی


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : جمعه 11 بهمن 1392
بازدید : 469
نویسنده : کوروش

گر بر سر نفس خود امیری، مردی

بر کور و کر، ار نکته نگیری، مردی

مردی نبود فتاده را پای زدن

گر دست فتاده ای بگیری، مردی رودکی

 

نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود

حال من از اقبال تو فرخنده شود

وز غیر تو هر جا سخن آید به میان

خاطر به زار غم پراگنده شود رودکی

 

با داده قناعت کن و با داد بزی

در بند تکلف مشو، آزاد بزی

در به ز خودی نظر مکن، غصه مخور

در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی رودکی

 

بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل

بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل

این غم، که مراست کوه قافست، نه غم

این دل، که تراست، سنگ خاراست، نه دل رودکی

 

در منزل غم فگنده مفرش ماییم

وز آب دو چشم دل پر آتش ماییم

عالم چو ستم کند ستمکش ماییم

دست خوش روزگار ناخوش ماییم رودکی

 

ای نالهٔ پیر خانقاه از غم تو

وی گریهٔ طفل بی گناه از غم تو

افغان خروس صبح گاه از غم تو

آه از غم تو! هزار آه ازغم تو! رودکی

 

از کعبه کلیسیا نشینم کردی

آخر در کفر بی‌قرینم کردی

بعد از دو هزار سجده بر درگه دوست

ای عشق، چه بیگانه ز دینم کردی! رودکی

 

چرخ کجه باز، تا نهان ساخت کجه

با نیک و بد دایره درباخت کجه

هنگامهٔ شب گذشت و شد قصه تمام

طالع به کفم یکی نینداخت کجه رودکی

 

در رهگذر باد چراغی که تراست

ترسم که: بمیرد از فراغی که تراست

بوی جگر سوخته عالم بگرفت

گر نشنیدی، زهی دماغی که تراست! رودکی

 

با آن که دلم از غم هجرت خونست

شادی به غم توام ز غم افزونست

اندیشه کنم هر شب و گویم: یا رب

هجرانش چنینست، وصالش چونست؟ رودکی

 

جایی که گذرگاه دل محزونست

آن جا دو هزار نیزه بالا خونست

لیلی صفتان ز حال ما بی خبرند

مجنون داند که حال مجنون چونست؟ رودکی

 

بی روی تو خورشید جهان‌سوز مباد

هم بی‌تو چراغ عالم افروز مباد

با وصل تو کس چو من بد آموز مباد

روزی که ترا نبینم آن روز مباد رودکی

 

جز حادثه هرگز طلبم کس نکند

یک پرسش گرم جز تبم کس نکند

ورجان به لب آیدم، به جز مردم چشم

یک قطرهٔ آب بر لبم کس نکند

 

در جستن آن نگار پر کینه و جنگ

گشتیم سراپای جهان با دل تنگ

شد دست ز کار و رفت پا از رفتار

این بس که به سر زدم و آن بس که به سنگ رودکی





:: برچسب‌ها: رودکی ,

مطالب مرتبط با این پست :

می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دین حضرت زرتشت به باز خواهد گشت و آدرس hazrtezarathustra.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 64
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 89
بازدید ماه : 285
بازدید کل : 353472
تعداد مطالب : 265
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

RSS

Powered By
loxblog.Com