در ابتدا درود میفرستیم بر روان پاک بزرگ مرد تاریخ ادب پارسی، فردوسی بزرگ
که به زیبایی در شاهنامه از کاوه آهنگر یاد می کند و دوباره این اسطوره بزرگ ایران باستان را می پروراند تا درس آزادگی و دادگری کاوه آهنگر را به گوش همگان برساند...
جمشید شاه ایران شاهی فرهمند است که سرانجام به خاطر خودبینی و غرور فرّه ایزدی را از دست میدهد و مردم که از او خسته شده بودند به اشتباه به ضحاک یا اژیدهاک پناه میبرند و روزگار سختی را برای خود رغم میزنند. ضحاک پسر مرداس فرمانروای دشت نیزه وران کشور بابل بود. ضحاک پسری زشت سیرت و ناپاک اما جنگنده و چابک بود، او به فریب اهریمن پدر خویش مرداس را کشت و برجای او نشست. آن گاه اهریمن به صورت جوانی نیک روی بر او ظاهر شد و خوان سالار او گشت و به بوسه ی او از شانه های آژی دهاک دو مار برآمد و باز دوباره همان جوان به صورت پزشکی بر او پدیدار شد و گفت چاره ی آن دو مار تنها سیر کردن آنها با مغز جوانان است تا این خورش اندک اندک در وجود آنها کارگر افتد و بمیرند.
به خواست مردم که از جمشید شاه ایران خسته شده بودند ضحاک به ایران حمله می کند و با کمک مردم بر جمشید پیروز می شود. در دوران حکومت ضحاک کردار نیک فرزانگان از میان رفت و کشور به کام فرو مایگان و بی فرهنگان گرفتار شد. هنر و مردمی خوار شد و دروغ و ریا ارزش شد. راستی و درستی و رادی و بزرگواری نابود شد و پستی و تبهکاری کشور گیر شد. دست ستمگران و پلیدان بر مردمان دراز گردید و هیچ کسی از بیم کشته شدن جرأت نداشت غم دل جز به راز در مکانی خلوت با نزدیک ترین کسان خود گوید. اختیار جان و شرف بزرگان و دانایان به دست عده ای دزد و نابکار و فرزندان آنها که در لباس یاران ضحاک خون آشام درآمده بودند، افتاده بود. خادمان ضحاک دوشیزگان و زنان پاکدامن ایرانی را می آلودند و جوانان پرمغز ایرانی را یا از کشور فراری می دادند و یا گرفتارشان می کردند و آنان را خوراک نیات اهریمنی ضحاک می کردند و مردم از بیم کشته شدن خاموش مانده بودند و همه سر به گریبان اندوه و درد فرو برده بودند و هیچ کس را یارای دادخواهی نبود و بدین سان روزگار فرمانروایی او هزار سال به درازا میکشد.
:: برچسبها:
در ابتدا درود میفرستیم بر روان پاک بزرگ مرد تاریخ ادب پارسی، فردوسی بزرگ ,